کنار خیابون وایساده بودم . . .
یکی از اینا که بساط میکنن تو پیاده رو هم . . .
وسایلش رو پهن کرده بود . . .
آقایی با ماشین اومد نزدیک بساط یارو وایساد . . .
شیشه رو داد پایین و گفت: . . .
کبریت داری . . .؟؟؟
اینم گفت: . . .
بله دارم . . .
گفت: . . .
یه قوطی واسه من بیار . . .
یارو یه قوطی کبریت برد دم ماشین و داد به راننده . . .
راننده کبریت رو گرفت و پول یارو رو داد و گفت: . . .
ببخشید که پیاده نشدم . . .
آخه شورت پام نیس . . .
فروشنده یه دفعه سرشو کرد داخل ماشین و کنجکاوانه نگاه کرد . . .
راننده با خنده گفت: . . .